عروس

 

گره بخت موی من وا شد
وقتی از بین مردمان سیاه
نو عروسی سپید پیدا شد

مرداب

 

مُرده است چنان خواب فراموش شده
با خاطره ی آب فراموش شده
دریا که به رودخانه معنی می داد
حالا شده مرداب فراموش شده

 

تعامل

 

لطفش تگرگ بود
رفتار بنده، برگ
با من همیشه حال هوا ابری است

ریزش

 

دستانت سبز، زردها می ریزند
آغوشت سرخ، سردها می ریزند
طوفانی، آنقدر که با رد شدنت
از شاخه شهر، مردها می ریزند