هم‌درد

 

با باد هم‌دردم
عمری است دنبال قرار خویش می‌گردم

اگر

 

به دست‌های خالی درختان
به آفتاب بی بخار پاییز
جوانه می زنم
                  اگر بخندی

پریدن

 

بال در می آورم 
هر بار می آیی
می پرم 
          از خواب

سرماخوردگی

 

خورشید رفت زیر لحاف ابر
  پاییز سرفه کرد و هوا مِه شد

وصـ...ـاق!

 

ما مسافران ایستگاه آخریم
چشم ما
        جراحت عمیق دیدن و بریدن است
توی ایستگاه های بین راه...