همدرد
با باد همدردم
عمری است دنبال قرار خویش میگردم
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۸/۲۲ ساعت توسط مصطفا حسن زاده
|
با باد همدردم
عمری است دنبال قرار خویش میگردم
به دستهای خالی درختان
به آفتاب بی بخار پاییز
جوانه می زنم
اگر بخندی
بال در می آورم
هر بار می آیی
می پرم
از خواب
خورشید رفت زیر لحاف ابر
پاییز سرفه کرد و هوا مِه شد
ما مسافران ایستگاه آخریم
چشم ما
جراحت عمیق دیدن و بریدن است
توی ایستگاه های بین راه...