پناه
خدا، خواب من بود
دیشب که چادر نمازت
پناه غم ام بود
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۵/۳۰ ساعت توسط مصطفا حسن زاده
|
خدا، خواب من بود
دیشب که چادر نمازت
پناه غم ام بود
جغرافیای شهر من
شرح گسست است
ما نقطه ها در حسرت یک پاره خط ایم
آه من از آینه ی تو سر است
وارد این عشق نشو
بهتر است!
پای در کفش آسمان کردم
دیشبی را که سخت باریدم
آدمش را می شناسد
عشق
مرد با مرد از زمین تا آسمان توفیر دارد
درد هم با درد...
شیشه ی باران به دست
رد شد از این خاک ِ خشک
خانه ی همسایه را
حادثه سیل برد!
زیارت نامه می خوانند
روی بام گوهرشاد
کبوترهای آزاده
پرنده از سر گلدسته
- تا اذان گفتند -
به آسمان برخاست